جمعه بیستم شهریور هشتاد و هشت
.
.
.
.
پیشبینی کرده بودم و در پست قبلی نوشته بودم که در نمازجمعهی امروز صحبت از برخورد شدید و بگیر و بکش باشد، اما گمان نمیکردم آنقدر حرفهای مسخرهای در آن زده شود که تا مدتها مایهي خندهي ملت شود! گویا وقتی از مرگ امام علی سخن میگفت، و میگفت در زمان مرگ علی، کوفه همه ناله و گریه شده بود و مثل روز مرگ پیغمبر در مدینه، غم بر آن سایه افکنده بود، این خطیب محترم نماز جمعه که اطرافیانش حکومتش را چه خندهدار با حکومت علی ع مقایسه میکنند، فراموش کرده بود که آن علی با وجود آن که خوارج را از دم تیغ گذراند؛ آن همه بین ملتش محبوب بود، زیرا چنان به حقوق مردمش حساس بود که حتی تعرض به یک زن یهودی تحت امنیت حکومت اسلامی را مستوجب غصه ای در حد مرگ میدانست... در این چند شبی که در مراسم احیا شرکت کرده ام، هرچه بوده دعا برای آزادی محبوسین بوده، من یک بار هم نشنیدم کسی به جان آقا!!! دعا کند! مطمئنم اگر روزی مرگش (عجل الله!) فرا رسد، این ملت زخم خورده شیرینی پخش خواهند کرد!
.
.
.
.
فراز دیگری از لطیفههای این نمازجمعه این بود که دانستیم ملاک مقبولیت نظاممان نه ملت زخم خورده و کشته داده و چوب در آنجایشان رفتهي داخل کشور، بلکه چند جوان بیسواد روستایی فلان کشور عقب افتادهي شاخ آفریقاست که در قهوهخانه شان نشسته و گل زن تیم ملی جمهوری اسلامی را تشویق میکنند... احتمال قوی همان گل زنی که بعدها روبان سبز به مچ بست و از ادامهي عضویت در تیم ملی ممنوع شد!!!
.
.
.
.
و لطیفه بود که می شنیدیم، من جمله این که مدام به منش امام ره اشاره شد، همان امامی که پسرش تنها پنج روز بعد از اعتراض به مدیریت کشور خودبخود مرد! و بر نوهاش آن میرود که خود بهتر دانید!!!
.
.
.
.
فکاهی دیگر این بود که گویا همه دارند به راه اشتباه میروند و نشانههای انحراف در رفتار و گفتارشان مشهود است، و کمکم از داخل نظام به بیرون نظام سوق پیدا میکنند، اما اگر گفتید معیار تشخیص فساد و انحراف در اینها چیست؟ سیرهي امام؟ نه! وصیتنامه امام؟ نه! اینها همه حرف است! تنها میزان انحراف، کسی است که عاری و مصون و معصوم از خطاست! بله! خود آقای خطیب جمعه!!!
.
.
.
.
یکی دیگر از مایههای خنده وعده به شرکت ملت در انتخابات آینده بود! گویا آقا فراموش کرده بود بعد از آن خیمهشب بازیهای انتخابات مجلس هفتم، اولین انفکاک بین ملت و دولت پیش آمد، چنانکه در انتخابات شوراهای شهر همان سال، اقبال مردم تهران کمتر از سی در صد بود، و در سایهي همین از دست دادن پشتوانهي مردمی بود که کسانی مثل احمدینژاد مطرح شدند تا برای انتخابات ریاست جمهوری مطرح شوند! آقا هنوز در این توهم است که شرکت هشتاد و پنج درصدی واجدین شرایط(اگر این درصدها درست باشد)، نه به نشانهي اقبال به نظام، بلکه برای یک نه گفتن بزرگ به نظام بود که با اعتمادی بر صیانت از آرائشان توسط دولت صورت گرفت، همین حداقل اعتمادی که چه زود با تقلبها و بگیر و ببند و بکشها پاشیده شد! مهم نیست که شما حضور ده درصدی مردم در انتخابات آینده را صد و ده درصد از صندوقها در بیاورید، که نشان داده اید سحرتان در سر صندوقها چه قدرتمند است، مهم این است که تا چه حدی دل مردم با شماست، که نیست!!!
.
.
.
.
و من خود را برای ترسیدن و توی لاک رفتن و تعطیل کردن این وبلاگ؛ و آنجایم را برای چوب و باتوم و چیزهای دیگر آماده کرده بودم، ولی هرگز خودم را برای اینهمه خندیدن آماده نکرده بودم!!!
.
.
.
.