۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

هنوز زنده ام!!! (گزارشی از پیروزی امروز سبزها)

جمعه بیست و هفتم شهریور هشتاد و هشت

.

.

.

.

وضو گرفتم، وصیت‌نامه نوشتم، و راه افتادم به سمت راهپیمایی، جایی که قرار بود همراه هموطنان دیگرم، برگ زرین دیگری از تاریخ کشور را خلق کنیم...

.

.

.

.

برام عجیب بود که چرا این روزها صدا و سیما این‌قدر داره برای حضور در راهپیمایی روز قدس تبلیغ می‌کنه، تا وقتی که با پسرخاله‌ام صحبت می‌کردم پی بردم که مخاطب صدا و سیما مردم عادیه. پسرخاله ام هم، مثل اکثر مردم عادی جامعه‌مون از این کشت و کشتار ناراضی هست ولی اهل اینترنت نیست، و می‌گفت که خب ما ملت دیگه نمی‌ریم راهپیمایی روز قدس تا بدونن که دیگه پشت سر حکومت نیستیم. با این توجیه، معلوم بود که اگه مردم عادی نیان، نسبت سبزها که تصمیم گرفتن به هر صورتی بیان، در این راهپیمایی بیشتر می‌شه و بیشتر تو چشم می‌زنه، به همین خاطر، همش تلویزیون تبلیغ می‌کرد که این نسبت رو به نفع خودشون تغییر بده...

.

.

.

.

از چهارراه ولی عصر می‌شد فهمید برنامه‌ی کودتاچی‌ها چیه، در تقاطع­های منتهی به دانشگاه تهران، اتوبوس گذاشته بودن و زنجیره‌های انسانی و تراکم جمعیتی درست کرده بودن تا جمعیت سبزها رو به مسیرهای دیگه منحرف کنن و به عبارتی مانع از حرکت اونا به سمت دانشگاه تهران و مانع از به هم پیوستنشون بشن، ولی گروه‌های تظاهرکننده‌ی عادی و بسیجی رو اجازه می‌دادن تا به اون سمت بتونن برن، و با این کار، خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران که دوربین‌های صدا و سیما اون‌جا مستقر بودن، می‌تونستن فضایی آرام و راه‌پیمایانی صرفا طرفدار دولت کودتا رو نشون بدن!‌ ماشالا خبری از خبرنگارهای خارجی هم که در کل نبود!!! خب مثل همه کارهای دیگه‌شون در واقع فیلمی بود کارگردانی شده و پر از دروغ و ریا، نه یک مستند واقعی!!! این بستن مسیرها در میدان ولی عصر، تقاطع‌های منتهی به دانشگاه تهران در بلوار کشاورز، و تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر شمالی، و خیابان آزادی به سمت میدان انقلاب در محاذات پایانه‌ی انقلاب نیز مشاهده می‌شد. علی‌رغم همه‌ی این‌ها و علی‌رغم کرکری‌خوندن‌های اخیر کیهان و سپاه، و با وجود این‌همه نقشه‌ای که کشیده بودن تا مردم معترض نتونن همدیگه رو پیدا کنن، و متفرق شن، باز دسته‌های راهپیمایان جابجا از هزار نفر تا دههاهزار نفر با نمادهای سبز درحال حرکت و شعار دادن بودن، گویا تراکم بیشتر جمعیت در سمت میدان هفت تیر بوده که کروبی اعلام کرده بود،‌ و البته من بیشتر به سمت مرکز و دانشگاه تهران رفتم.

.

.

.

.

از طنزهای این راه‌پیمایی این بود که عده‌ای جرات کرده بودن و از این مرزهای سفت و سخت گذشته بودن و در خیابان‌های مجاور دانشگاه تهران مثل شونزده آذر با نمادهای سبز شعار می‌دادن(خوشا به جسارتشون، من که وقتی اون‌جاها رسیدم روبان سبزم رو قایم کردم!) و کلی لباس شخصی و بسیجی محاصره‌شون کرده بودن و سرشون داد می‌زدن مرگ بر منافق، و بعد یکی از بسیحی­های احمق گفت: همه‌تون این پنج نفر بودین؟ بدبخت انگار کور بود و نمی‌دید اون همه فیلتری رو که دوستاش درست کرده بودن تا ملت نتونن به دانشگاه تهران برسن و نمی­دید که این آدم‌های شجاع چطور از چندتا سد انسانی رد شدن تا اومدن به قلب فتنه و عند سلطان جائر داردن کلمه‌ی حق رو می‌گن!

.

.

.

.

جمعیت کودتاچی‌ها و بسیجی‌های طرفدار دولت زیاد نبود، از خیابان شونزده آذر تونستم نگاهی به تو بندازم،‌ داخل دانشگاه به نظر خالی می‌اومد...

.

.

.

.

از نکات دیگه‌ي این راهپیمایی این بود که آدم‌کش‌های بسیجی و سپاهی تشریف نداشتن، یکی به شوخی می‌گفت امروز رو افطار مهمون آقا بودن نیومدن!!! ولی شعارهای بین گروه‌های مردمی رادیکال‌تر شده بود،‌ مخصوصا که کودتاچی‌ها به حق‌طلبان می‌گفتن مرگ بر منافق، و این نشانه‌ي بدی بود، شاید همان حوادث سهمگینی که مهندس موسوی ازش یاد کرده بود...

.

.

.

.

و امروز باز سبزها پیروز شدن، نشون دادن که نه جنایات دیکتاتور، نه عربده کشی‌های سپاه و کیهان، نه اعترافات ساختگی،‌ نه تهدید و ارعاب و کهریزک، نه آورد خیمه­شب­بازهایی مثل احمدی­نژاد و احمد خاتمی به نماز جمعه، نتونسته اونا رو از میدون به در کنه، و ایستادن... و به قول یکی از حق‌طلب‌ها در تظاهرات امروز: ما بچه‌های جنگیم، بجنگ تا بجنگیم!!!

.

.

.

.